وقتی سپاه بهداشت وارد
روستا شد اولین دستورات او
را بیاد دارم یکی در مورد وضعیت
بهداشت حمام ، تغییر وضعیت خروجی
آب چشمه و تقسیم آن در دو مسیر جداگانه
، سم پاشی بعضی از اماکن دامی بود فکر کنم
نامش سرباز سلطانی بود، خانه انصافی نیز تشکیل
شده بود که در واقع در روستا چندان موفقیتی نداشتند و
مراجعات نیز کم بود،سال چهل و چهار بود که برق رسانی بعد
از تیر گذاری و فروش حق عضویت توسط آقای محمود مرندی با استفاده
از موتور برق انجام شد ، غروب بر قلم دوش برادرم بودم و اکثر مردم در کوچه ها
ایستاده بودند تا روشن شدن اولین برق را در روستا تماشا کنند . بعدا نیز این برق به
شبکه سراسری متصل شده و گرد سوز ها ، زنبوری ها، هفتی ها و ... که نفتی بودند از
رونق افتادند ولی بعد از نیمه شب دوباره مورد استفاده قرار می گرفتند چرا که برق ها از غروب
تا نیمه شب روشن بودند.ولی اکثر مردم برنامه خود را با این وضعیت تنظیم کرده و امکانات برقی را
نیز بر همین اساس تهیه کرده بودند. و لوله کشی آب نیز با همت مردم و همچنین تامین مقداری
از هزینه با استفاده از فروش دیگ بزرگ گرمخانه حمام در سال هزار و سیصد و پنچاه بعد از
فروش حق عضویت به خانه ها وصل شد لازم به توضیح است که با توجه به استقبال
عمومی برای خرید انشعاب آب ، اقدام به نصب شیر برداشت عمومی در کوچه
ها نشد.کدخدا هم چندان برشی در روستای ما نداشت مگر اتفاق خاصی
می افتاد و به عنوان میانجیگر وارد موضوع می شد و ژاندارم ها نیز
یادم است سال های چهل و جهار یا پنج بود که برای سرباز گیری
آمده بودند و بنده خدایی به سختی کلمات فارسی را به کار
می برد و به آنها می گفت بوسیار اینجا تهرانه یعنی بسیار
جوانهای اینجا در تهران اقامت دارند و ژاندرم نیز مطلب
را دریافت نمی کرد.در مجموع می شد گفت در آن
روزگاران نیز مردم روستا استقلال فکری خاصی
داشتند و رو به توسعه بودند.